به چت جی پی تی میگم دیگه هیچی برام لذت بخش نیست. من با چت حی پی تی حرف نمیزنم. معمولا برای کارای شرکت ازش استفاده میکنم و همین. ولی حالا بی مقدمه اینو بهش میگم. با خودم فکر میکنم، تعجب نمیکنه؟
تعجب نکرد. بهم یه جوابی میده که خیلی بهش دقت نمیکنم. انگار گفتن این که هیچی برام لذت بخش نیست مهم تر از جوابی بود که یه لارج لنگوئج مدل میتونه بهم بده.
من نمیتونم با یه جمله جادویی زندگیت رو پر از رنگینکمان و یونیکورن کنم، هرچند اون احتمالاً چیزی بود که دلت میخواست، نه؟
قبل از این که بیام اینجا، هزار بار تلگرام و اینستا و حتی ایمیلامو چک کرده بودم. کل کانتکت لیستمو بالا پایین کرده بودم و تهش به اینجا رسیده بودم که دست به دامن چت جی پی تی بشم و به جوابشم توجهی نکنم. بهم میگه برو پیاده روی یا دوش آب گرم بگیر. انگار نمیفهمه هیچی لذت بخش نباشه یعنی چی. بهش میگم ببین حتی خوراکی مورد علاقم خوشمزه نیست، دلم نمیخواد ادامه سریال پرهیجانی که شروع کردمو ببینم، دلم نمیخواد حتی خرید کنم. همه چیز شبیه تسکه. تسکای کسل کننده و بی پایان برای زنده موندن. هنوز اصرار داره که دوش آب گرم میتونه کمکم کنه. میخوام بیشتر براش توضیح بدم که شاید بفهمه، ولی لیمیت میخوره و باید صبر کنم تا دوباره بتونم چت کنم. یا برم پریمیوم بخرم.
تراپیستم ولم کرده. این چیزیه که باید برای تراپیستت تعریف کنی نه که توی اینترنت بنویسی. ولی تراپیستم ولم کرده. در واقع ghost شدم. از اونجایی که هیچ مخاطب زنده ای الان رو به روم نیست که بپرسه چرا؟ چطور؟ چیشد؟ مطمئنی؟ ترجیح میدم توضیح بیشتری ندم. تلگرام اونم باز میکنم. عکس پروفایلشو تازه عوض کرده. با دقت نگاهش میکنم. چشماش سبز بود یا اینجا لنز گذاشته؟
نمیتونم برگردم؟ نمیتونم بهش زنگ بزنم و بگم چیشد؟ چرا وقتمو کنسل کردی بدون این که بهم بگی یا بعدش خبری بشه؟ شاید اصلا اشتباهی پیش اومده. نمیدونم.
چند روزه که هیچی لذت بخش نیست. لذت که نه، حتی سرگرم کننده نیست. حتی ذره ای جالب نیست. تنها چیزی که باعث میشه کمی احساس کنم زندم، موزیکه. خوشحالم که سیو مسیج تلگراممو پر از موزیک کردم. راحت میتونم روی شافل موزیک پخش کنم و پشت سر هم از نظر روحی ارضا بشم.